دوام عاشقی

ساخت وبلاگ

در دوره ی عاشق کشی در عصر بیداد

در سر هوای رویش یک یاس دارم

 

در ازدحام این خراب آباد غمناک

در ذهن خود من یک دوجین رقاص دارم

 

در اخرین ساعات جنگی پر زد و خورد

اندیشه ای بر صلح عمر و عاص دارم

 

با این همه بند تعلق بر سر و دست

دلبستگی بر چشم هایی خاص دارم

 

در عنفوان سالخوردی فاش گویم

من بر دوام عاشقی وسواس دارم

 

از لحظه ای چشمم تلاقی کرد با او

من در خودم شخصی خدانشناس دارم

 

گفتم که آفاق منی اینک، بگفتا

آفاق را من در همین انفاس دارم

 

گفتم مدارا کن به قلب ناشکیبم

گفتا که در بطنم دلی سیّاس دارم

 

گفتم چو چشمت گوهری رخشان ندیدم

گفتا که میل گوهر و الماس دارم

 

گفتم که جان بستان ز من اما خجولم

از دار دنیا یک جُل کرباس دارم

 

گفتم بمانم در برت ای ماه زیبا

گفتا که طرفم عاشقی حساس دارم

 

گفتم که بگذر از دگر عشاق کویت

گفتا مگر خویی نمک نشناس دارم

 

گفتم که تنها خوب خوبانم تو هستی

گفتا بسا بهتر ز تو اشخاص دارم

 

گفتم که خواهان تو را صف می درم من

گفتا که من در لشگرم وقّاص دارم

 

وقتی که می خندید بر حال نزارم

انگار کن بر گردنم یک داس دارم

 

درد است اینجا پس چرا حتی همینسان

بر زهر خندش هم بسی احساس دارم

 

شاید جنون باشد نمی دانم چرا من

در سر هیولایی چنین نسناس دارم

 

آخر به کشتن می دهد این قاتل اما

از بهر او باری ز حق الناس دارم

24 - 03 - 99

 

حسرت...
ما را در سایت حسرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghadirnezhad بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:33