تعلیق

ساخت وبلاگ

شعرهایم  بار دیگر ژاژخائی می کند

یا قلم بر دست ها فرمانروائی می کند؟

 

دیده بودم لغزشی در سینه ی خود گاه گاه

کنهو(کانهو) اینک جنون قدرت نمایی می کند

 

خنده محبوس است در دیوارهای اشک و آه

عشق در من بی گمان کشورگشائی می کند

 

هوشیاریِ من از فقدان جام و باده نیست

ساقیِ مدهوش با ما بی وفائی می کند

 

روح در پرواز و جسمم جای ماند از این صعود

مِی پرستی اینچنین آدم ربائی می کند

 

بلبل خاموش ما کنج قفس حالا ببین

در خزان سرد هم نغمه سرایی می کند

 

مرغ قلبم کو به دامان قفس افتاده بود

بر فراز بام احساس رهایی می کند

 

یوسف از بهر زلیخا گرچه می پوشید روی

شاهدان گویند اینسان دلربائی می کند

 

خشکسالی از حصار باغ و ایوان رخت بست

برگ ریحان بار دیگر مشک سائی می کند

 

دست نقاش از برای قایق وامانده ای

موج در آغوش دریا جانمائی می کند

 

راه گویا  در میان خیر و شر گم گشته بود

خیر این ایام با شر هم نوایی می کند

 

بنده ای در گوشه خلوت عبادت می نمود

حال  در احوال خود حس خدایی می کند

 

99/03/27

حسرت...
ما را در سایت حسرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghadirnezhad بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:33